اما روز های بعد کنور ! چه کیفی میده آدم تا ساعت 3 صبح بیدار باشه و فوتبال و والیبال ببینه , خدایا تصورشو هم نمیشه کرد بیای کامپیوترت رو روشن کنی و یکی بهت گیر نده که برو درست رو بخون !
جـاتـون خالی چشمام قرمز شده از بس این فوتبال های زیبای تیم کاستاریکا رو نگاه می کنم
شب های ولگردی ( اگه فوتبالی چیزی نباشه ) خوبه ها ! فرشید که فکر کنم ولگردیشو ی چندهزار درصدی با محسن زیاد کرده !
ساعت 12 و سی دقیقه شب در فلافلی احمد کُبه رویت شدن ! فکر کن ! 12 و سی دقیقه فلافل خوری !
بچه های درس خون تجربی و ریاضی ی شب به دعوت مستر امیدم فوتبال زدیم تو شرهانی ! ده تا یازده , به طور عجیبی مجوز گرفتیم !
اقای ابسالان فکر کنم گیج زده بود, سانس ده تا یازده رو به دو نفر داده بود ! اخرش هم با تقلب رسوندن من به استوی حلش کردیم
( در گل یا پوچ فکر کن سانس گرفتن با گل یا پوچ )
توپ که بهشون می رسید می گفتن : اخـیش , به اونهای که نمی رسید میگفتن : پاس بده الان خودمو می کشم ( محمد جواد )
ور در پایان :
عا شق زار او منم بی دل و یا ر او منم
با غ و بها ر او منم من نه منم نه من منم
15/4/1393